عید سعید فطر
بگــذشت مـه روزه، عید آمد و عید آمد بگذشت شـب هـجران، معشوق پدید آمد آن صبح چو صادق شد،عذرای تو وامق شد معشوق تو عاشق شد، شیخ تو مرید آمد شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت هـرچند چو خورشـیدی بر پاک و پلید آمد از لــذت جـــام تــو دل مانده بــه دام تو جان نیـز چو واقف شد، او نیز دوید آمد بــس تــوبه شایسته برسنگ تو بشکسته بـس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد بــاغ از دی نامحـرم سه ماه نمی زد دم بـر بـوی بهار تو، از غیــب رسـیـد آمد |